دفتر کاهی کودکیهایمان، قصه عصر جمعه ی رادیو، تماشای فیلم با دستگاه ویدئو و یا بستنی یخی هایی که مادر برایمان با شیر و در خانه درست میکرد. میبینید؟ نوستالوژی در هر عرصه ای نشانی از خودش به جای می گذارد. حالا در نظر بگیرید که پراگ پایتخت نوستالوژی هاست. این قطعهی شگفت انگیز از اروپا سرفراز از ادبا، فلاسفه، موسیقیدانان و از همه مهمتر مبارزان راه آزادی است که سرتاسر شهر را ریسه کشیده اند. پراگ ورطه ایست که ناگهان در آن فرو می ریزیم، فرو ریختنی ابدی… دیدار از پراگ نوعی خودآزاریست.
اگر گرگ و میشِ سحرِ پائیزی را در میان مه غلیظ بر پل چارلز قدم زده باشی، دیگر معتاد شده ای. دیگر جادو بر تو استوار شده…